یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور، به جامع دمشق در آمد و در کنار برکه کلّاسه(۱) طهارت می ساخت. پایش بلغزید و به حوض در افتاد و به مشقّت بسیار از آن جا رهایی یافت. چون از نماز بپرداخت یکی از یاران گفت: مرا مشکلی هست. گفت: آن چیست؟ گفت: یاد دارم شیخ بر روی دریای مغرب برفت و قدمش تر نشد؛ امروز چه حالت بود که در این یک قامت آب از هلاک چیزی نمانده بود؟ زمانی تفکّر کرد و گفت: نشنیدی که سیّد المرسلین، علیه السّلام، فرمود که: «لی مع اللهِ وقتٌ لا یَسَعُنی فیهِ مَلَکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌّ مُرسلٌ(۲)»؛ و نگفت: علی الدّوام(۳). وقتی که چنین فرمود به جبرئیل و میکائیل نپرداختی و دیگر وقت با حفصه(۴) و زینب در ساختی. مشاهدةُ الابرارِ بینَ التّجلّی و الاستتارِ(۵). می نمایند و می ربایند.
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی بازار خویش و آتش ما تیز می کنی
* * *
اُشاهدُ مَن اَهوی بغَیرِ وسیلةٍ فیلحَقُنی شَأنٌ اَضَلُّ طریقاً(۶)
یُؤجِجُ ناراً ثُمّ یُطفی برَشَّةٍ لذالکَ تَرانی مُحرَقاً و غریقاً(۷)
* * *
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند(۸) که ای روشن گهر، پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی؟
بگفت: احوال ما برق جهان(۹) است دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی(۱۰) نشینم گهی در پیش پای خود نبینم
اگر درویش در حالی بماندی سر دست از دو عالم برفشاندی
۱ نام حوضی بزرگ از مرمر در وسط جامع دمشق
۲ برای من با خداوند وقتی است که در آن وقت نه فرشته مقرّب و نه پیامبر فرستاده شده ای نگنجد.
۳ همیشه، پیوسته
۴ یکی از دختران عمر که پیامبر(ص) او را به همسری اختیار کرده بودند
۵ دیدار نیکان حالتی است میان آشکاری و پوشیدگی.
۶ می بینم آن که دوستش دارم را بی هیچ واسطه؛ حالی به من دست می دهد که راه را گم می کنم.
۷ می افروزد آتش را؛ سپس خاموش می کندش با پاشیدن آب؛ پس مرا هم سوخته آتش و غرق آب می بینی.
۸ حضرت یعقوب(ع)، پدر حضرت یوسف(ع)
۹ برق جهنده
۱۰ عرش برین